بایگانیِ آگوست 2011


این نمایش پرده‌ای نیاز به جاوااسکریپت دارد.

دستگیری دوباره و زندان


پس از دادن تعهد از بازداشتگاه ستاد خبری آزاد شدم و به دلیل اخراج از دبیرستان به صورت متفرقه درس را ادامه دادم ضمن اینکه راهی حوزه علمیه اهل سنت نیز شدم.در ابتدای ورود به حوزه علیمه شوق و ذوق خوبی داشتم اما پس از مدتی تحصیل و یدک کشیدن نام طلبه متوجه دروغ ها و تهمت هایی که از جانب حوزه علیمه به مردم روا می دارند شدم. بسیاری از به اصطلاح علما که «مولوی» نامیده می شدند با نظام و دولت وقت آن زمان که هاشمی رفسنجانی ریاست دولت را به عهده داشت همکاری می کردند و تعظیم و تایید نظام را به صورت آشکارا انجام می دادند. البته ناگفته نماند که عده ای قلیل از مولوی ها نیز بر ضد نظام بودند و هیچگونه همکاری با دولت و نظام نمی کردند و چاپلوسی و تملق آنان را نیز در تریبون نماز جمعه انجام نمی دادند. یکی از این مولوی ها «مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی» امام جمعه زاهدان نام داشت.
در حین تحصیل در حوزه علمیه همزمان دروس دبیرستان را نیز می خواندم و فعالیت سیاسی و فرهنگی نیز انجام می دادم.
کم کم فعالیت سیاسی رو پر رنگ تر کردم و گروهی از جوانان مشهد به صورت انسجام یافته در کنار یکدیگر قرار گرفتیم و شروع به تایپ و چاپ زندگینامه بعضی از افراد سرشناس کردیم.
یادم هست که در زندگینامه علامه مفتی زاده دقیقا این جمله را نوشته بودیم «این دو سگ کثیف(خمینی و خامنه ای) از پشت به کاک احمد مفتی زاده و کاک ناصر سبحانی خنجر زدند»
اطلاعیه ها چاپ می شد و بعد از نماز جمعه ها بین مردم توسط کودکان توزیع می شد. سعی می کردیم چهره خود را کمی عوض کرده و با دادن یک بستنی و یا مقداری پول به کودکان 6 تا 10 ساله از آنها که در آن محل بودند می خواستیم که این برگه ها را به مردم بدهند.
نوشته های دکتر عبدالکریم سروش را که در مجله کیان چاپ می شد را تکثیر می کدریم و بین مردم پخش می شد.
این برنامه تا سال 1374 شمسی (January 1996 ) ادامه داشت و سخنرانی های مخفیانه خمینی و سران نظام را بین مردم پخش می کردیم و سعی در شناساندن چهره واقعی این حکومت به مردم شدیم.
در بهمن ماه 1374 هجری شمسی توسط یکی از خائنین که اصطلاحا به آنها مولوی های خود فروخته می گویند لو رفتیم. و یکی یکی ما را دستگیر کردند. حال حساب کنید که در خفقان آن سالها باید چه بلایی بر سر ما می آوردند.
یکی از افراد دستگیر شده را بعد 30 روز آزاد کردند و بعد از 12 روز به همراه همسرش در یک سانحه تصادف کشته شد. جوان کشته شده دانشجو بود و متولد سال 1352 بود.
جوانی دیگر که متولد 1355 بود نیز پس از 17 روز بازداشت به قید کفالت آزاد و پس از 3 روز توسط به اصطلاح اشرار در خیابان نخریسی مشهد به قتل رسید.
یکی دیگر از دوستانم نیز مدت 1 سال زندان و پس از آزادی حتی خانواده خود را نمی شناسد و فراموشی کامل گرفته و مشاعر خود را از دست داده است.
من هم پس از مدتی بازداشت در اداره اطلاعات مشهد(زیر نظر وزارت اطلاعات) روبروی خیابان هتل لاله مشهد واقع در خیابان کوهسنگی بین کوهسنگی 17 و 19 به قید وثیقه آزاد شدم و پس از مدت زمان اندکی در داداگاهی دیگر به یک سال حبس تعلیقی محکوم شدم.
چگونگی بازداشت و زندانی شدن و تحمل شکنجه ها را در پست بعدی می آورم.